هورادهوراد، تا این لحظه: 4 سال و 14 روز سن داره

کوچولوهای شیرین

ali

فوق العاده ! فوق العاده !

امشب برای سومین بار متوالی در چند شب گذشته ، خودم ، بدون نیاز به کالسکه خوابیدم .     البته باید بگم تقریباً یک ساعت طول میکشه تا به خواب برم و توو این مدت باید چند تا قصه بشنوم ، کلی مامان و بابام رو بوس کنم ، از بالای پتو برم و از زیر پتو در بیام ، یه بار سرم رو بذارم رو بالش مامانم ، یه بار رو بالش بابام ، چند بار پاشم قدم بزنم و بعداز اینکه مامان و بابام خودشون رو به خواب زدن ، برم و پیش مامانم بخوابم . بعدش هم تا صبح در یک شعاع دو متری توو خواب غلت بزنم ! هر چند این روش یه کم زمان بره ولی بازهم از اینکه نصف شب ، مامانم نیم ساعت توو تاریکی و با چشم خواب آلود مجبور باشه من رو با کالسکه بچرخونه ، خیلی ب...
20 ارديبهشت 1392

صحبت کردن به سبک مهرسا !

جدیداً صحبت کردنم خیلی بهتر شده و می تونم جملات کامل تر و طولانی تری بسازم ، البته در بین کلماتی که به کار می برم هنوز اشتباهاتی در تلقظ دارم که همین حرف زدنم رو خیلی شیرین و بامزه کرده . این پست رو هم برای ثبت کردن این جملات قصار گذاشتم.   اول از همه بگم که قصه گفتن رو خیلی دوست دارم ، بعضی وقتها کنار مامانم می خوابم و بهش میگم که برام قصه بگه ، وقتی هم که شروع میکنه به قصه گفتن میگم : نه نه ... مهرسا قصه بگه و همیشه قصه ی من اینجوری آغاز میشه که :   اِکی بود ، اِکی نبـــــــــــــــود ... خدا بود ، هیش کس نبـــــــــــود ...خانوم بُزی بــــــــــود ، بچه داشت ...    بعد...
16 ارديبهشت 1392

بیست و دو ماهگی !

 سلام ... این وبلاگ نویسی ما بیشتر شبیه گزارش نویسی شده ، ماهی یکبار میایم گزارش کار میدیم و میریم !     و اما مهرسا در ماهی که گذشت : از بعد از عید جدی تر دارم به مهد میرم ، روزی یکی دو ساعت اونجام . مربیم " اکرم جون " رو خیلی دوست دارم و خیلی از رفتن به مهد کودک استقبال میکنم ولی با برگشتن از مهد خیلی مشکل دارم چون دلم میخواد تاب و سرسره و خلاصه همه ی وسایل بازی رو امتحان کنم ، تازه بعد از اون هم با گریه و اجبار سوار ماشین میشم ! بازی های جدید مورد علاقه ام هم عبارتند از " بپر بپر " و " فرار فرار " و البته " گوشی بازی " !  بپر بپر که...
6 ارديبهشت 1392
1